راه حل ابتکاری دو دختر برای دفاع از حجاب

اخبار رسیده از بروکسل بلژیک حاکی از آن است که دو دختر جوان که یکی از آنها مسلمان و دیگری غیر مسلمان است تصمیم گرفته اند در راه حلی ابتکاری از مسأله حجاب دفاع کنند.

این دو دختر جوان به نام های "فاطمه رافی" و "انگ رامبو" تصمیم گرفته اند برای ترویج مد کلاه سر، تلاش کنند. این کلاه حجاب نیست اما تمام سر را می پوشاند و مانع از نمایان شدن موی سر می شود. بر همین اساس این دو جوان یک "بوتیک" مخصوص فروش و عرضه این گونه کلاه ها افتتاح کرده اند.

بدین ترتیب مقامات مربوطه در بلژیک که اخیرا قانونی برای مقابله ب حجاب تصویب کردند نمی توانند با این کلاه برخورد کنند زیرا جزو حجاب ها به شمار نمی رود.

"انگ رامبو" طی اظهاراتی در این باره گفت: هدف ما وارد شدن به بحث و جدل های سیاسی نیست بلکه خواهان دفاع از حقوق زنان هستیم. بنده معتقدم ما نباید با صدور قوانین اینچنینی زنان مسلمان را به حاشیه برانیم. هدف اصلی ما خارج کردن موضوع حجاب از یک بحث سیاسی بوده است. لذا از باب مد وارد شد.

وی در ادامه افزود: بنده نمی فهمم که چرا مقامات و مسئولان ما از "حجاب" می ترسند؟! بنده مدافع یا مخالف حجاب نیستم، بلکه معتقدم که هر انسانی باید بتواند هر طور که دوست دارد و می خواهد زندگی کند.

گفتنی است بوتیک این دو دختر جوان در مرکز شهر "آنتویرب" در بلژیک قرار دارد و گفته می شود طی چند روزی که از افتتاح آن می گذرد مورد استقبال نسبتا قابل توجهی قرار گرفته است. 

خروج از ایران به خاطر کشف حجاب

«بر اثر فشار نایب الحکومه سردشت برای تغییر لباس نسوان، بین عشایر آنجا یک نوع زمزمه‌های کوچ و طغیان، تولید و آنان برای کمک به مقاصد خود با پشندری ها (از طوایف کرد عراقی نزدیکی در مرز ایران) روابطی حاصل و رؤسای پشندری‌ها به عشایر سردشت قول داده‌اند که در موقع لزوم با آنها معاونت کنند.»

به دنبال طرح مسأله کشف حجاب و اجبار زنان ایرانی به کشف حجاب تعدادی از ایرانیان تصمیم به ترک ایران و مهاجرت به کشورهای همسایه گرفتند. این مساله در اسناد دولتی آن زمان نیز انعکاس یافته است.

در گزارش از ایالت خراسان به ریاست وزرا به تاریخ ۲۷/۴/۱۳۱۵ با اشاره به اینکه: «چون اطلاعات واصله حاکی بود که مأمورین امنیه در سرحدات برای برداشتن چارقد مستمسک به خشونت و سختی شده و در بعضی موارد نیز منافع شخصی خودشان را در نظر می گیرند» خاطرنشان گردیده: «ادامه این ترتیب، ممکن است مشکلاتی تولید نماید و بعضی از ساکنین نقاط سرحدی پس از رفع محصول (کشاورزی) به طرف افغانستان کوچ نمایند.»

در همین راستا در گزارش دیگری از خرمشهر به تاریخ ۸/۱۱/۱۳۱۴ صراحتاً از مهاجرت چندین خانواده به عراق اشاره شده و می‌افزاید: «... از خرمشهر اهالی به طور قاچاق در نتیجه تجدد و تربیت نسوان به خاک عراق رفته اند... قونسول بصره هم خبر مزبور را تأیید کرده» در ادامه از لزوم اتخاذ تدابیری برای معاودت آنان سخن به میان آمده است.

بسیاری از خانواده ها، فقط و فقط به همین انگیزه به عراق مهاجرت کردند و دیگر برنگشتند.

سپهبد فریدون سنجر نیز در خاطرات خود با اشاره به عکس العمل مردم در خوزستان و به خصوص اهواز در مقابله با کشف حجاب، این نکته را تأیید کرده است که: «در بسیاری از خانواده ها، فقط و فقط به همین انگیزه به عراق مهاجرت کردند و دیگر برنگشتند.»

دو گزارش دیگر نیز از مهاجرت برخی از عشایر به عراق و قصد شورش برخی دیگر حکایت می‌کند. در گزارش از دشت میشان به تاریخ ۲۷/۱/۱۳۱۵ با اشاره به مهاجرت عده‌ای از افراد خاطرنشان گردیده: «مهاجرت فقط این عده نبود، از طوایف دیگر هم مهاجرت نموده اند، علت آن هم ظاهراً از ترس کشف حجاب بوده» گزارش پایانی نیز که از سوی کمیسر سردشت و به تاریخ ۱۷/۱/۱۳۱۵ ارسال شده است هم حاکی است که:

«بر اثر فشار نایب الحکومه سردشت برای تغییر لباس نسوان، بین عشایر آنجا یک نوع زمزمه‌های کوچ و طغیان، تولید و آنان برای کمک به مقاصد خود با پشندری ها (از طوایف کرد عراقی نزدیکی در مرز ایران) روابطی حاصل و رؤسای پشندری‌ها به عشایر سردشت قول داده‌اند که در موقع لزوم با آنها معاونت کنند.»

منابع: تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، و خشونت و فرهنگ: اسناد محرمانه کشف حجاب،

مقامات مسوول!!!"عريضه عفافيه "

پدران ارجمند! هر روز وضع پوشش و آرايش زنان و دختران در خيابانهاى مملكت اسلامى زننده‏تر و تحريك كننده‏تر مى‏شود و اين وسط شماييد و دلمشغولى‏هاى اقتصادى سياسى‏تان و من و امثال من هم دست به گريبان با شيطان و فتنه‏هاى آن به امان خدا رها شده‏ايم!
مقامات مسوول!!!
اينجانب يك پسر دانشجوى ۲۰ ساله هستم! پدر و مادر به من حلال و حرام را آموخته‏اند و خودم هم چيزهايى در خصوص احكام و ديانت ياد گرفته‏ام! آنچه مى‏نويسم حرف من نيست كه وصف حال هزاران جوان مثل من است! 

آقايان! هر چه باشد شما حكم پدر ما را داريد! و آدم اگر با پدرش درد دل نكند و راه چاره نخواهد پس يقه چه كسى را بگيرد! خودتان مى‏دانيد اوج نيروى شهوت در جوانى است و هنگامى كه جوانى مثل من (كه به دليل مشكلات متعدد اقتصادى تا چند سال بعد خواب ازدواج را هم نمى‏توانم ببينم!) 

ادامه نوشته

من کیستم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

در برخی از نظرات خواهران عزیز به ما تذکراتی دادند مبنی بر اینکه زن ها کراماتی هم دارن و قدری هم به دفاع از آنها بنویسید . مطلب فوق صرفاْ جهت دفاع از حقوق حقیقی زن ها گذاشته شده و اگر نسبت به آن انتقاد یا پیشنهادی  وجود دارد آن را می توانید در بخش نظرات با ما در میان بگذارید .

من« دوشیزه مکرمه» هستم، وقتی زن ها روی سرم قند می سابند و  همزمان قند توی دلم آب می شود.

من «مرحومه مغفوره» هستم، وقتی زیر یک سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیده ام و احتمالاً هیچ خوابی نمی بینم

من «والده مکرمه» هستم، وقتی اعضای هیات مدیره شرکت پسرم برای خودشیرینی 20 آگهی تسلیت در 20 روزنامه معتبر چاپ می کنند

من «همسری مهربان و مادری فداکار» هستم، وقتی شوهرم ...

برای اثبات وفاداری اش  البته تا چهلم- آگهی وفات مرا در صفحه اول پرتیراژترین روزنامه شهر به چاپ می رساند

من «زوجه» هستم، وقتی شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به  حکم قاضی دادگاه خانواده قبول می کند به من و دختر شش ساله ام ماهیانه فقط بیست و پنج هزار تومان ، بدهد

من «سرپرست خانوار» هستم، وقتی شوهرم چهار سال پیش با کامیون قراضه اش از گردنه حیران رد نشد و برای همیشه در ته دره خوابید.

من «خوشگله» هستم، وقتی پسرهای جوان محله زیر تیر چراغ برق وقت شان را بیهودهمی گذرانند.

من «مجید» هستم، وقتی در ایستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد می ایستد و شوهرم مرا از پیاده رو مقابل صدا می زند.

من «ضعیفه» هستم، وقتی ریش سفیدهای فامیل می خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگیرند.

من «بی بی» هستم، وقتی تبدیل به یک شیء آرکائیک می شوم و نوه و  نتیجه هایم تیک تیک از من عکس می گیرند.

من «مامی» هستم، وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازی  می کند.

من «مادر» هستم، وقتی مورد شماتت همسرم قرار می گیرم چون آن روز به  یک مهمانی زنانه رفته بودم و غذای بچه ها را درست نکرده بودم.

من «زنیکه» هستم، وقتی مرد همسایه، تذکرم را در خصوص درست گذاشتن ماشینش در پارکینگ می شنود.

من «مامانی» هستم، وقتی بچه هایم خرم می کنند تا خلاف هایشان را به پدرشان نگویم.

من «ننه» هستم، وقتی شلیته می پوشم و چارقدم را با سنجاق زیر گلویم محکم می کنم و نوه ام خجالت می کشد به دوستانش بگوید من مادربزرگش هستم... به آنها می گوید من خدمتکار پیر مادرش هستم.

من «یک کدبانوی تمام عیار» هستم، وقتی شوهرم آروغ های بودار می زند و کمربندش را روی شکم برآمده اش جابه جا می کند.

من «بانو» هستم، وقتی از مرز پنجاه سالگی گذشته ام و هیچ مردی دلش نمی خواهد وقتش را با من تلف بکند.

من در ماه اول عروسی ام؛ «خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمی،عزیزم،عشق من، پیشی، قشنگم، عسلم، ویتامین و.....» هستم.

من در محاوره ی دیرپای این کهن بوم ؛ «دلیله محتاله، نفس محیله مکاره، مار،ابلیس،شجره مثمره، اثیری، لکاته و....» هستم.

دامادم به من «وروره جادو» می گوید.

حاج آقا مرا «والده» آقا مصطفی صدا می زند..

من «مادر فولادزره» هستم، وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم.

مادرم مرا به خان روستا «کنیز» شما معرفی می کند..

مسئولان ناجا آيا براي فرداي خود جوابي آماده كرده‌اند...؟!

"پليس اسلامي " عبارتي است كه شايد نياز باشد مسئولان اتاق‌هاي فكر و عمليات ناجا بيش از اين به آن فكر كنند.

در واقع نيروي قهريه و مسلح براي اعمال قانون در داخل يك جامعه اسلامي نمي‌تواند گزينه‌اي غير از پليس اسلامي باشد.

پليس اسلامي ترجماني است از تمام باورهاي يك جامعه اسلامي و شيعي كه در خط اول اعمال قانون و توسط نيرويي كه در حال حاضر آن را به عنوان نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران مي‌شناسيم نمود مي‌يابد.

يك پليس مسلمان و يا به عبارت ديگر، يك پليس شيعه كه در تحت زعامت ولايت فقيه انجام وظيفه مي‌كند براي تك به تك افراد يك جامعه احساسي دارد كه يك پدر يا برادر بزرگتر براي خانواده‌اش دارد.

چگونه است كه پدر وقتي ببيند و يا حتي احساس كند كه خطري هرچند كوچك و يا مشغوليتي هرچند فكري، در حال تهديد فرزندانش است فورا براي رفع و زدودن آن دست به كار مي‌شود.

چگونه است كه پدر وقتي احساس كند رفتار و يا پوشش فرزندانش، اعم از پسر و يا دختر مي‌تواند بستر امنيت فرزندانش را تهديد كند و يا حتي موجب تهديد امنيت پيراموني براي ديگران شود، به آنها تذكر پدرانه مي‌دهد.

همين دو سوال كوتاه كافيست تا بتوان احساسي را كه يك نيروي پليس اسلامي دارد به خوبي تصور كرد.
پليسي كه در ناجا مشغول فعاليت است همواره بايد با همين ديد وظايف خود را در قبال مبارزه با انواع ناامني و ايجاد تمام ابعاد امنيت انجام دهد.

اين سكه اما روي ديگري هم دارد.آيا مي‌توان پدري را معرفي كرد كه براي امنيت فرزندانش بي مبالات باشد.آيا اساسا مي‌توان حتي تصور كرد كه مسئولان ما در ناجا براي مقوله‌اي مثل امنيت اخلاقي هيچ برنامه‌اي ندارند؟

جواب هر دوي اين سوالات منفي است. اما متاسفانه بايد گفت آنچه كه امروز در دور و اطرافمان مي‌بينيم، تعيّني دارد كه با دانسته‌هاي ما متناقض است.

مي‌بينيم كه بدحجاب‌ها، اعم از پسراني كه لباس‌هاي چسبان دارند و موهاي كج و معوج و دختراني كه به هيچ وجه از يك پوشش مناسب برخوردار نيستند به راحتي در كوچه‌ها و خيابان‌ها در حال ترددند و تو گويي حضور پليس تنها براي امنيت آنهاست نه براي تأمين امنيت اخلاقي يك جامعه كه جامعه اسلامي ماست.

ناجا و فرماندهان نيروي انتظامي اگر تمام دختران و پسران ايراني را فرزندان خودشان مي‌دانند پس اين برخوردها را چگونه توجيه مي‌كنند؟
آيا براي آنها مهم هست كه اگر پسري با ظاهر نامناسب و يا دختري با موهاي آشكار و حجاب بد در جامعه ظاهر مي‌شود و زمينه نظربازي نامحرمان را فراهم مي‌كند، نه تنها ظاهر اسلامي جامعه مورد خدشه قرار مي‌گيرد بلكه غيرت و حميت و مردانگي نيز مورد سوال قرار مي‌گيرد؟
غيرت و مردانگي هركسي كه مي‌بيند و والبته غيرت آناني كه رفع كردن اين معضل بدخيم وظيفه سازماني آنهاست.

ناجا و فرماندهاي عزيز آن فراموش نكنند كه در اين حكومت اسلامي، هر كس به ميزان وظيفه‌اي كه دارد پاسخگوي خداوند متعال و خون شهداست. پاسخي كه هيچ راه فراري از آن نيست و به نوعي حق‌الناسي محسوب مي‌شود كه بر گردن هر مقام و مسئولي قرار دارد.
مسئولان نيروي انتظامي آيا براي فرداي خود جوابي آماده كرده‌اند...؟!

اين همه بدحجابي آنهم در جامعه‌اي كه مركز تشيع عالم و حكومت شيعي است چه توجيهي دارد؟