یا تحصیل یا حجاب ...!

این عکس درِ ورودی یکی از دانشگاه های کشور ترکیه را نشان می دهد. جایی که دختران مسلمان مجبور هستند حجابشان را بردارند وگرنه حق ندارند دانشگاه بروند و تحصیل کنند.

این عکس درِ ورودی یکی از دانشگاه های کشور ترکیه را نشان می دهد. جایی که دختران مسلمان مجبور هستند حجابشان را بردارند وگرنه حق ندارند دانشگاه بروند و تحصیل کنند.

فرح پهلوی، سومین همسر محمدرضا پهلوی و آخرین همسر قانونی او بود که پس از رسیدن به مقام همسری شاه، نقشی جدی در تعیین و پیشبرد سیاست های فرهنگی کشور ایفا می نمود تا حدی که برخی کارشناسان معتقدند برای شناخت بسیاری از سیاست های فرهنگی و هنری رژیم پهلوی باید نظرات فرح و افراد دفتر او را شناخت.
پرده دری فرح در زیر پا گذاشتن خطوط قرمز اسلامی و انسانی را عموم ما با جشن هنر شیراز می شناسیم ولی فرح، هنر نمایی ها و هنر پروری های(!) دیگری هم داشته است که یک نمونه آن حمایتش از آشور بانی پال بابلا (یکی از نمادهای انحطاط و استهجان و ابتذال هنر در کشور) بوده است. در زیر، قسمتی از کتاب نیمه پنهان در همین رابطه را می خوانیم. با خواندن این نوشته اولین چیزی که به ذهن می رسد این است که الخبیثات للخبیثون:
«آشور بانی پال بابلا یکی از هنرمندان سوپر مدرنیست !! و خیلی خیلی پیشتاز !! بود که دستی در تمام به اصطلاح هنرها داشت. شعر می گفت، نمایشنامه می نوشت، کارگردانی می کرد، ادعای فیلم سازی و عکاسی داشت.
او در سال های آخر حیات رژیم پهلوی، نمایشگاه عکسی از صُوَر قبیحه و عکس هایی در ابعاد بسیار بزرگ از پایین تنه خود ترتیب داده بود، که فرح پهلوی شخصاً این نمایشگاه را افتتاح کرد و او را به خاطر "ابراز شجاعت در شکستن مرزهای رو در بایستی فرهنگی" (این عبارت دقیقاً عین گفته فرح پهلوی خطاب به آشور بانی پال بابلا، پس ازدیدار از نمایشگاه عکس او بود) مورد تفقد قرار داد و یک بورس مطالعاتی در اختیار او گذاشت و او را به فرانسه فرستاد.
آشور بانی پال چند نمایشنامه بر روی صحنه آورد. در یکی از این نمایشنامه ها تمام هنر پیشه های زن و مرد آن لخت و عریان -به صورت مادر زاد- به صحنه می آمدند و در مقابل چشم تماشاگران هنر نمایی می کردند و در نمایشنامه ای دیگر، هنر پیشگان در حین اجرای برنامه برخی از تماشاچیان را به باد ناسزا می گرفتند و به آنان فحش های رکیک می دادند و واکنش خشم آلود بعضی از تماشاچیان را به حساب موفقیت خود در وادار کردن تماشاچی به بازی و دخالت در نمایش خود تلقی می کردند.»
(نیمه پنهان، سیمای کارگزاران فرهنگ و سیاست، جلد ششم، صفحات ۱۱۹ و ۱۲۰)
یک زن عربستانی مجبور شد قانون رانندگی این کشور را که به موجب آن هیچ زنی حق رانندگی ندارد، زیر پا بگذارد.
به گزارش برنا به نقل از روزنامه الوطن چاپ عربستان، یک زن عربستانی با شکستن قانون منع رانندگی برای زنان این کشور در شرایط اجباری نیم ساعت رانندگی کرد.

این زن برای اینکه پسرش را به موقع به مدرسه برساند، مجبور شد این قانون را زیرپا بگذارد، چرا که شوهر وی در بیمارستان بستری بود.خاطر نشان می شود که بر اساس قانون رانندگی در کشور عربستان، هیچ زنی تحت هیچ شرایطی حق رانندگی ندارد، در اینصورت آن خودرو توقیف می شود.
رییس سابق مرکز مطالعات دینی جوانان راه اندازی صیغه پیامکی را ترفندی برای انحراف جوانان دانست.
حجت الاسلام محمدرضا ضمیری در گفت وگو با برنا با بیان این مطلب افزود: اگر چه ازدواج موقت یک ضرورت شرعی برای جلوگیری از فساد در جامعه است و همیشه ازدواج موقت از سوی دین برای جلوگیری از فساد توصیه شده است اما برخی از شیوه ها مثل صیغه پیامکی به دلیل داشتن روابط مجهول باعث افزایش فساد در جامعه می شود.
وی ادامه داد: این اقدام عوارض منفی بسیاری دارد چرا که مشخص نیست این گروه به چه جریانی متصل است و چه عاقبتی در انتظار جوانان فریب خورده خواهد بود. ثبت ازدواج موقت امری ضروری است چرا که حق زن نباید انکار شود در صورتیکه در این رابطه نوزادی هم متولد شود باید تکلیف آن مشخص شد.
رییس سابق مرکز مطالعات دینی جوانان تصریح کرد: به طور قطع می توان گفت این مساله برای به انحراف کشیدن جوانان طراحی شده است چرا که ممکن است افرادی که معرفی و ازدواج موقت می کنند مبتلا به ویروس های ناعلاجی مثل هپاتیت و ایدز باشد.
حجت الاسلام ضمیری تصریح کرد: صیغه پیامکی به هیچ وجه به جوانان توصیه نمی شود چرا که باعث انحراف آنها از دین می شود و عوارض منفی را برای جامعه به دنبال خواهد داشت.
مهدي صابري امروز در نشست بررسي وضعيت خانواده در ايران و جهان كه به مناسبت روز جهاني خانواده در مركز سازمان ملل در تهران برگزار شد، اظهار داشت: يكي از موضوعاتي كه باعث تضعيف خانواده ميشود مسئله جدايي است و در حال حاضر طلاق در ايران بر اين اساس رو به افزايش است و اين معضل يعني طلاق توافقي در حال حاضر با يك بحران در كشور رو به روست.
وي به آمار طلاق سال 85 كه نشان دهنده توافقي بودن82 درصد طلاقها بوده است اشاره كرد و گفت: خانوادهها بايد با فراگيري آموزش هاي مختلف و بالا بردن صبر و تحمل خود زمينه طلاق را كاهش دهند.
صابري ادامه داد: بر اساس گزارشهاي بيشتر طلاقهاي توافقي بين زوجين پس از مدتي با توافق زوجين به كانون خانواده برميگردند ولي در اين راستا حرمتها كه بايد در بين خانواده نهادينه شود شكسته ميشود.
وي افزود: طلاق توافقي در بسياري از كشورها رايج و قانوني است ولي اين طلاقها پس از مشاورههاي بسياري صورت ميپذيرد.
نکته جالب اینکه این خانم با گرایشات شدید ضددولتی و حمایت علنی از جریان فتنه در برنامه های سال گذشته رییس جمهور در نیویورک در حالی که حجاب مصلحتی بر سر داشت، با جدیت در کنار دوستان خاص رییس جمهوری مشغول انجام وظایف محوله بود! وی در پایان سفر نیز از بودجه دولتی که بارها علیه اش قلم زده و سخن گفته به مدد تیم جریان انحرافی حق الزحمه ناچیز! خود را دریافت کرد.

این دو دختر جوان به نام های "فاطمه رافی" و "انگ رامبو" تصمیم گرفته اند برای ترویج مد کلاه سر، تلاش کنند. این کلاه حجاب نیست اما تمام سر را می پوشاند و مانع از نمایان شدن موی سر می شود. بر همین اساس این دو جوان یک "بوتیک" مخصوص فروش و عرضه این گونه کلاه ها افتتاح کرده اند.
بدین ترتیب مقامات مربوطه در بلژیک که اخیرا قانونی برای مقابله ب حجاب تصویب کردند نمی توانند با این کلاه برخورد کنند زیرا جزو حجاب ها به شمار نمی رود.
"انگ رامبو" طی اظهاراتی در این باره گفت: هدف ما وارد شدن به بحث و جدل های سیاسی نیست بلکه خواهان دفاع از حقوق زنان هستیم. بنده معتقدم ما نباید با صدور قوانین اینچنینی زنان مسلمان را به حاشیه برانیم. هدف اصلی ما خارج کردن موضوع حجاب از یک بحث سیاسی بوده است. لذا از باب مد وارد شد.
وی در ادامه افزود: بنده نمی فهمم که چرا مقامات و مسئولان ما از "حجاب" می ترسند؟! بنده مدافع یا مخالف حجاب نیستم، بلکه معتقدم که هر انسانی باید بتواند هر طور که دوست دارد و می خواهد زندگی کند.
گفتنی است بوتیک این دو دختر جوان در مرکز شهر "آنتویرب" در بلژیک قرار دارد و گفته می شود طی چند روزی که از افتتاح آن می گذرد مورد استقبال نسبتا قابل توجهی قرار گرفته است.
«بر اثر فشار نایب الحکومه سردشت برای تغییر لباس نسوان، بین عشایر آنجا یک نوع زمزمههای کوچ و طغیان، تولید و آنان برای کمک به مقاصد خود با پشندری ها (از طوایف کرد عراقی نزدیکی در مرز ایران) روابطی حاصل و رؤسای پشندریها به عشایر سردشت قول دادهاند که در موقع لزوم با آنها معاونت کنند.»
به دنبال طرح مسأله کشف حجاب و اجبار زنان ایرانی به کشف حجاب تعدادی از ایرانیان تصمیم به ترک ایران و مهاجرت به کشورهای همسایه گرفتند. این مساله در اسناد دولتی آن زمان نیز انعکاس یافته است.
در گزارش از ایالت خراسان به ریاست وزرا به تاریخ ۲۷/۴/۱۳۱۵ با اشاره به اینکه: «چون اطلاعات واصله حاکی بود که مأمورین امنیه در سرحدات برای برداشتن چارقد مستمسک به خشونت و سختی شده و در بعضی موارد نیز منافع شخصی خودشان را در نظر می گیرند» خاطرنشان گردیده: «ادامه این ترتیب، ممکن است مشکلاتی تولید نماید و بعضی از ساکنین نقاط سرحدی پس از رفع محصول (کشاورزی) به طرف افغانستان کوچ نمایند.»
در همین راستا در گزارش دیگری از خرمشهر به تاریخ ۸/۱۱/۱۳۱۴ صراحتاً از مهاجرت چندین خانواده به عراق اشاره شده و میافزاید: «... از خرمشهر اهالی به طور قاچاق در نتیجه تجدد و تربیت نسوان به خاک عراق رفته اند... قونسول بصره هم خبر مزبور را تأیید کرده» در ادامه از لزوم اتخاذ تدابیری برای معاودت آنان سخن به میان آمده است.
بسیاری از خانواده ها، فقط و فقط به همین انگیزه به عراق مهاجرت کردند و دیگر برنگشتند.
سپهبد فریدون سنجر نیز در خاطرات خود با اشاره به عکس العمل مردم در خوزستان و به خصوص اهواز در مقابله با کشف حجاب، این نکته را تأیید کرده است که: «در بسیاری از خانواده ها، فقط و فقط به همین انگیزه به عراق مهاجرت کردند و دیگر برنگشتند.»
دو گزارش دیگر نیز از مهاجرت برخی از عشایر به عراق و قصد شورش برخی دیگر حکایت میکند. در گزارش از دشت میشان به تاریخ ۲۷/۱/۱۳۱۵ با اشاره به مهاجرت عدهای از افراد خاطرنشان گردیده: «مهاجرت فقط این عده نبود، از طوایف دیگر هم مهاجرت نموده اند، علت آن هم ظاهراً از ترس کشف حجاب بوده» گزارش پایانی نیز که از سوی کمیسر سردشت و به تاریخ ۱۷/۱/۱۳۱۵ ارسال شده است هم حاکی است که:
«بر اثر فشار نایب الحکومه سردشت برای تغییر لباس نسوان، بین عشایر آنجا یک نوع زمزمههای کوچ و طغیان، تولید و آنان برای کمک به مقاصد خود با پشندری ها (از طوایف کرد عراقی نزدیکی در مرز ایران) روابطی حاصل و رؤسای پشندریها به عشایر سردشت قول دادهاند که در موقع لزوم با آنها معاونت کنند.»
منابع: تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، و خشونت و فرهنگ: اسناد محرمانه کشف حجاب،
در روز های اخیر جنجالهای خبری مختلفی در مورد عروسی زوج جدید بریتانیایی در رسانه ها منتشر شد . خبرها بسیار متفاوت بود ، موافقان و مخالفان داخلی و خارجی هرکدام نقدی متفاوت بر این مراسم زوجیت نگاشتند و هر کس از ظن خود با آنان و برخی رسانه ها یار شد .
اما آیا این مراسم فارغ از تمام سیاهی ها و حق خوری ها و مالیات به باد دادن ها و حتی گرفتن پنل های خبری رسانه های داخلی ، حتی صدا وسیمای معظم ! سپیدی برای ما نداشت ؟ آیا جناب ضرغامی که داد بزرگمایی آن را در رسانه دادند بهتر نبود در پایان فرمایشات از تولید کنندگان دستگاه مطبوعه شون می خواستند نکاتی رو معین کنند تا تمام این موضوع سیاه برای ما سپید گردد ؟
دین ما دین ارزشهاست ، دین خلاقیتهای انسانی و بشر دوستانه و مشروع است ، ما موظفیم سپیدی میان هر سیاهی را که عبرت است و تجربه و نکته برداشت کنیم و به آن اهمیت دهیم !
حال این مراسم عریض و طویل هیچ نداشت ؟
در برخی از نظرات خواهران عزیز به ما تذکراتی دادند مبنی بر اینکه زن ها کراماتی هم دارن و قدری هم به دفاع از آنها بنویسید . مطلب فوق صرفاْ جهت دفاع از حقوق حقیقی زن ها گذاشته شده و اگر نسبت به آن انتقاد یا پیشنهادی وجود دارد آن را می توانید در بخش نظرات با ما در میان بگذارید .
من« دوشیزه مکرمه» هستم، وقتی زن ها روی سرم قند می سابند و همزمان قند توی دلم آب می شود.
من «مرحومه مغفوره» هستم، وقتی زیر یک سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیده ام و احتمالاً هیچ خوابی نمی بینم
من «والده مکرمه» هستم، وقتی اعضای هیات مدیره شرکت پسرم برای خودشیرینی 20 آگهی تسلیت در 20 روزنامه معتبر چاپ می کنند
من «همسری مهربان و مادری فداکار» هستم، وقتی شوهرم ...
برای اثبات وفاداری اش البته تا چهلم- آگهی وفات مرا در صفحه اول پرتیراژترین روزنامه شهر به چاپ می رساند
من «زوجه» هستم، وقتی شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضی دادگاه خانواده قبول می کند به من و دختر شش ساله ام ماهیانه فقط بیست و پنج هزار تومان ، بدهد
من «سرپرست خانوار» هستم، وقتی شوهرم چهار سال پیش با کامیون قراضه اش از گردنه حیران رد نشد و برای همیشه در ته دره خوابید.
من «خوشگله» هستم، وقتی پسرهای جوان محله زیر تیر چراغ برق وقت شان را بیهودهمی گذرانند.
من «مجید» هستم، وقتی در ایستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد می ایستد و شوهرم مرا از پیاده رو مقابل صدا می زند.
من «ضعیفه» هستم، وقتی ریش سفیدهای فامیل می خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگیرند.
من «بی بی» هستم، وقتی تبدیل به یک شیء آرکائیک می شوم و نوه و نتیجه هایم تیک تیک از من عکس می گیرند.
من «مامی» هستم، وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازی می کند.
من «مادر» هستم، وقتی مورد شماتت همسرم قرار می گیرم چون آن روز به یک مهمانی زنانه رفته بودم و غذای بچه ها را درست نکرده بودم.
من «زنیکه» هستم، وقتی مرد همسایه، تذکرم را در خصوص درست گذاشتن ماشینش در پارکینگ می شنود.
من «مامانی» هستم، وقتی بچه هایم خرم می کنند تا خلاف هایشان را به پدرشان نگویم.
من «ننه» هستم، وقتی شلیته می پوشم و چارقدم را با سنجاق زیر گلویم محکم می کنم و نوه ام خجالت می کشد به دوستانش بگوید من مادربزرگش هستم... به آنها می گوید من خدمتکار پیر مادرش هستم.
من «یک کدبانوی تمام عیار» هستم، وقتی شوهرم آروغ های بودار می زند و کمربندش را روی شکم برآمده اش جابه جا می کند.
من «بانو» هستم، وقتی از مرز پنجاه سالگی گذشته ام و هیچ مردی دلش نمی خواهد وقتش را با من تلف بکند.
من در ماه اول عروسی ام؛ «خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمی،عزیزم،عشق من، پیشی، قشنگم، عسلم، ویتامین و.....» هستم.
من در محاوره ی دیرپای این کهن بوم ؛ «دلیله محتاله، نفس محیله مکاره، مار،ابلیس،شجره مثمره، اثیری، لکاته و....» هستم.
دامادم به من «وروره جادو» می گوید.
حاج آقا مرا «والده» آقا مصطفی صدا می زند..
من «مادر فولادزره» هستم، وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم.
مادرم مرا به خان روستا «کنیز» شما معرفی می کند..
"پليس اسلامي " عبارتي است كه شايد نياز باشد مسئولان اتاقهاي فكر و عمليات ناجا بيش از اين به آن فكر كنند.
در واقع نيروي قهريه و مسلح براي اعمال قانون در داخل يك جامعه اسلامي نميتواند گزينهاي غير از پليس اسلامي باشد.
پليس اسلامي ترجماني است از تمام باورهاي يك جامعه اسلامي و شيعي كه در خط اول اعمال قانون و توسط نيرويي كه در حال حاضر آن را به عنوان نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران ميشناسيم نمود مييابد.
يك پليس مسلمان و يا به عبارت ديگر، يك پليس شيعه كه در تحت زعامت ولايت فقيه انجام وظيفه ميكند براي تك به تك افراد يك جامعه احساسي دارد كه يك پدر يا برادر بزرگتر براي خانوادهاش دارد.
چگونه است كه پدر وقتي ببيند و يا حتي احساس كند كه خطري هرچند كوچك و يا مشغوليتي هرچند فكري، در حال تهديد فرزندانش است فورا براي رفع و زدودن آن دست به كار ميشود.
چگونه است كه پدر وقتي احساس كند رفتار و يا پوشش فرزندانش، اعم از پسر و يا دختر ميتواند بستر امنيت فرزندانش را تهديد كند و يا حتي موجب تهديد امنيت پيراموني براي ديگران شود، به آنها تذكر پدرانه ميدهد.
همين دو سوال كوتاه كافيست تا بتوان احساسي را كه يك نيروي پليس اسلامي دارد به خوبي تصور كرد.
پليسي كه در ناجا مشغول فعاليت است همواره بايد با همين ديد وظايف خود را در قبال مبارزه با انواع ناامني و ايجاد تمام ابعاد امنيت انجام دهد.
اين سكه اما روي ديگري هم دارد.آيا ميتوان پدري را معرفي كرد كه براي امنيت فرزندانش بي مبالات باشد.آيا اساسا ميتوان حتي تصور كرد كه مسئولان ما در ناجا براي مقولهاي مثل امنيت اخلاقي هيچ برنامهاي ندارند؟
جواب هر دوي اين سوالات منفي است. اما متاسفانه بايد گفت آنچه كه امروز در دور و اطرافمان ميبينيم، تعيّني دارد كه با دانستههاي ما متناقض است.
ميبينيم كه بدحجابها، اعم از پسراني كه لباسهاي چسبان دارند و موهاي كج و معوج و دختراني كه به هيچ وجه از يك پوشش مناسب برخوردار نيستند به راحتي در كوچهها و خيابانها در حال ترددند و تو گويي حضور پليس تنها براي امنيت آنهاست نه براي تأمين امنيت اخلاقي يك جامعه كه جامعه اسلامي ماست.
ناجا و فرماندهان نيروي انتظامي اگر تمام دختران و پسران ايراني را فرزندان خودشان ميدانند پس اين برخوردها را چگونه توجيه ميكنند؟
آيا براي آنها مهم هست كه اگر پسري با ظاهر نامناسب و يا دختري با موهاي آشكار و حجاب بد در جامعه ظاهر ميشود و زمينه نظربازي نامحرمان را فراهم ميكند، نه تنها ظاهر اسلامي جامعه مورد خدشه قرار ميگيرد بلكه غيرت و حميت و مردانگي نيز مورد سوال قرار ميگيرد؟
غيرت و مردانگي هركسي كه ميبيند و والبته غيرت آناني كه رفع كردن اين معضل بدخيم وظيفه سازماني آنهاست.
ناجا و فرماندهاي عزيز آن فراموش نكنند كه در اين حكومت اسلامي، هر كس به ميزان وظيفهاي كه دارد پاسخگوي خداوند متعال و خون شهداست. پاسخي كه هيچ راه فراري از آن نيست و به نوعي حقالناسي محسوب ميشود كه بر گردن هر مقام و مسئولي قرار دارد.
مسئولان نيروي انتظامي آيا براي فرداي خود جوابي آماده كردهاند...؟!
اين همه بدحجابي آنهم در جامعهاي كه مركز تشيع عالم و حكومت شيعي است چه توجيهي دارد؟