تعداد زيادي از مجلاتي که اين روزها روي دکه هاي روزنامه فروشي مشاهده مي کنيم با موضوعات خانوادگي منتشر مي شوند. مجلاتي از قبيل خانواده سبز، خانواده و دسته ديگري از همين قبيل که کمي متفاوت ترند به نام راه زندگي، راه موفقيت، موفقيت و... البته آنچه قابل توجه و تاکيد است اينکه خانواده به عنوان يک رکن اساسي جامعه که نمود کوچکي از فرهنگ و خلقيات جامعه را در درون خود دارد قطعاً بايد رسانه اي مختص خود داشته باشد اما سئوالي که ممکن است ذهن مخاطب را درگير کند اين است که آيا اين مجلات خانوادگي درخور و شايسته خانواده ايراني هستند؟ طيف وسيعي از مجلات خانواده با عنوان نشريات عامه پسند شناخته شده اند. آيا اين نشريات جوابگوي نيازهاي خانواده اسلامي - ايراني است؟ بسياري از کارشناسان علوم ارتباطات بين نشريات عامه پسند و نشريات نخبه گرا تفکيک قائلند و براي هر کدام از آنها ويژگي هاي خاصي برمي شمرند. اين ويژگي ها صرفا معطوف به ويژگي هاي محتوايي و ظاهر نشريات و رسانه ها نمي ماند. در بسياري از مواقع اين ويژگي معطوف به مخاطبان اين دست از رسانه هاست. فراگير بودن مخاطبان رسانه يکي از ويژگي هاي رسانه عامه پسند است. اگر چه به نظر مي رسد اين فراگيري مخاطب به خاطر ويژگي هاي خود رسانه عامه پسند اتفاق 
مي افتد؛ از جمله اين ويژگي ها مي توان به پايين بودن هزينه، تنوع و ملموس بودن سوژه ها، زبان ساده و قابل فهم اين رسانه ها و مواردي از اين قبيل اشاره کرد. اما فريدون صديقي روزنامه نگاري که خودش در شکل گيري ده ها روزنامه و مجله دخيل بوده است در خصوص مجلات مربوط به خانواده معتقد است کثرت و فراگيري مخاطب اين نشريات، نشانه موفقيت اين رسانه هاست. او در اين خصوص مي گويد: «امروز رسانه با مخاطب تعريف مي شود و رسانه اي که در جذب مخاطب موفق است قابل سرزنش نيست. او در ادامه تاکيد مي کند: به عنوان کسي که سال ها در عرصه روزنامه نگاري کار کرده ام مي گويم کار کردن و تهيه و توليد مطلب براي نشريات عامه پسند بسيار دشوارتر از کار کردن براي يک نشريه خاص و به اصطلاح نخبه گراست. براي مثال براي درآوردن 
نشريه اي با موضوع خاص ادبيات، نمايش، موسيقي، سينما، مجسمه سازي و غيره مي توان انبوهي مقاله، تحليل، مصاحبه، گزارش و يادداشت هم به زبان مبدأ و هم به زبان مقصد - بسياري از مطالب خيلي خوب - را کنار هم چيد. خيلي کار سختي نيست.»

دکتر مجيد رضاييان مدرس ارتباطات و روزنامه نگار، معتقد است نشريات خانواده بايد دو رويکرد متعادل را به همراه داشته باشند؛ مجلات خانوادگي به همان ميزان که به مسائل مربوط به زندگي روزمره مثل آشپزي و خانه داري مي پردازند بايد به فرهنگ، اعتقادات و خلقيات نيز که لايه عميق تر زندگي است توجه کنند. او در اين باره مي گويد: «روزنامه نگاري سبک زندگي يا آنچه که به Life style معروف است رويکردي است از اين نوع روزنامه نگاري؛ بنا بر اين اگر يک رسانه صرفاً اين سبک را انتخاب کرد ما 
مي توانيم بگوييم اين رسانه مختص سبک زندگي است که اين سبک زندگي مي تواند خانواده را شامل شود. يک وجه مميزه ظريفي بين روزنامه سبک زندگي با رسانه خانواده وجود دارد. روزنامه هاي سبک زندگي درکشورهاي پيشرفته، بيشتر فرم گرا هستند، به همه نيازهاي روزمره زندگي مي پردازند اما لايه دوم زندگي يعني جنبه هاي روحي رواني، اعتقادي، اخلاقي و ابعادي از قبيل انسجام خانواده، مناسبات فرزند با والدين و والدين با فرزند کمرنگ تر است. اين لايه شرقي تر است و در شرق روند جدي تري دارد. رسانه خانواده از نظر ما مي تواند رويکردي از روزنامه نگاري سبک زندگي باشد که بر خانواده تمرکز کرده است و تنها سبک زندگي به معناي وجود 
فرم گرايانه و نيازهاي روزمره زندگي نيست و يک لايه عميق تر هم دارد. من معتقدم تأکيد بر هر يک از اين دو ديدگاه، افراط است. ما نيازمند رويکرد 
روزنامه نگاري متعادل در خصوص خانواده هستيم. به همان ميزاني که به لايه دوم يعني جنبه هاي روحي، رواني و فرهنگي، اعتقادي براي انسجام يک خانواده متعهد و سالم نياز داريم، بايد تاکيد کنيم جنبه فرم گرايانه و نيازهاي عادي و روزمره نيز نبايد فراموش شود. چون اين بعد مثل ماساژي مي ماند که ذهن، روح و روان را در خانواده نرم مي کنند. نياز آدمي هم به هر دو وجه است. بنا بر اين رسانه خانوادگي در ايران که در هر دوي اين وجوه متمرکز مي شود بايد متعادل باشد. تأکيد بر يکي و حذف ديگري نگاه غير متعادلي است و اگر اين گونه باشد جواب نمي دهد. چنانچه در مجلات سبک زندگي غرب، به قدري ويژه هاي آشپزي، دکوراسيون، مد، تفريحات و سرگرمي 
مي بينيد که به نظر تکراري مي رسد، شايد خسته کننده شده است و گاهي يک ضميمه روزنامه در باره شعر، کتاب يا ادبيات بي نهايت با استقبال مواجه 
مي شود. حتي وقتي يک نويسنده کتابش را به صورت فصل به فصل روي اينترنت مي گذارد به قدري مخاطب پيدا مي کند که از مرز چند ميليون مي گذرد. اين به خاطر خلأيي است که مخاطب احساس مي کند. من فکر مي کنم در ايران هردو وجه بايد ديده شود و يکي از اين دوگانه ها حذف نشود.»

مجلات خانوادگي فعلي بيشتر بر مباحث خانه داري و آشپزي تمرکز کرده اند و ظاهراً تنها بر يک بعد از نيازها که بيشتر سرگرم کننده به نظر مي رسد تاکيد دارند و با وجود اينکه مجلات خانواده کمتر اين تعادل را حفظ کرده و به سمت پاسخگويي به نيازهاي آني و روزمره حرکت کرده اند اما همچنان در مسير جذب مخاطب موفق عمل کرده اند. اما اين جنبه رفع نيازهاي روزمره نيز به نظر مي رسد بيشتر بر روي زنان خانواده تاکيد دارد و کمتر به نياز اقشار متفاوت يک خانواده توجه مي کند. چنانکه مي دانيم خانواده امروزي متشکل از پسر و دختر دانش آموز و دانشجو و زن و مرد شاغل نيز مي شود ولي آنچه بيشتر در نشريات خانواده توجهمان را جلب مي کند مباحث مربوط به زن خانه دار است. فريدون صديقي روزنامه نگار باسابقه در اين باره مي گويد: «وقتي 
مي گوييم خانواده، خانواده با زن تعريف مي شود. نقطه کانوني خانواده، زن خانواده است. مناسبات درون خانوادگي با زن تعريف مي شود. طبيعي و بديهي است که نشريات مربوط به خانواده بخواهند به نيازهاي او پاسخ دهند. وقتي که 
بچه داري، آشپزي، نظافت خانه، طراحي و دکور خانه و گرماي کانون خانواده با خانم هاست طبيعي است که مخاطب اصلي را که هدف قرار مي دهد زن خانه دار باشد. آقايان که منزل نيستند. آقايان عموماً آدم هاي ازخودراضي هستند که گمان مي کنند وقتي پايشان را به منزل مي گذارند همه چيز بايد آماده باشد. حتي زن ها وقتي شاغل هستند بايد به سرعت خودشان را به خانه برسانند و غذا را آماده کنند و اين مسئله شامل زن کم سواد و با سواد نيست. همه زن ها در همه سطوح و در همه نقاط دنيا داراي چنين شرايطي هستند. خب وقتي اين رفتارها زن را موظف مي کند به انجام دادن آنها، پس به هدف تبديل مي شود.»

صديقي اين دست نشريات را موفق ارزيابي مي کند و عنوان نشريه زرد را مناسب آنها نمي داند. او تاکيد مي کند که نشريات خانوادگي ممکن است به لحاظ کيفيت کار روزنامه نگاري ضعيف عمل کنند اما نشرياتي هستند که مخاطب زيادي را به خود اختصاص داده و سرانه مطالعه را در کشور بالا برده اند. او معتقد است وقتي رسانه ها نمي توانند پاسخگوي نيازهاي جدي و اصلي مخاطبان شوند پس به ناچار مخاطب جذب اين نشريات مي شود و اين نشريات اگر چه به نيازهاي آني مخاطب پاسخ مي دهد اما قابل سرزنش نيستند. بالاخره آنها علاوه بر سرگرمي به اطلاع رساني و
دانش افزايي هم کمک مي کنند. اگر چه او به اين نکته هم اذعان مي کند که برخي از اين نشريات با بي سليقگي رفتار مي کنند و از صفحه بندي و طراحي و لوگوي آنها گرفته تا اصول و تکنيک هاي ژورناليستي شان قابل انتقاد است. بنا بر اين با وجود تمام نکاتي که در خصوص اين رسانه ها اشاره مي شود اما مسئله مخاطبين آنها مسئله مهمي است حتي اگر بپذيريم که اين دست نشريات در انتخاب محتوا به گونه اي رفتار کرده اند که مخاطب جذب آنها شده است اما جذابيت هاي ظاهري آنها و سليقه روزنامه نگاري در چينش مطالب، چندان درخور تعريف نيست. دکتر رضاييان ضمن تاکيد بر اين نکته که محتواي رسانه هاي موسوم به خانواده بايد تلاش کنند تا متعادل بمانند، اين نکته را اضافه مي کند که رسانه خانوادگي بايد از جذابيت فوق العاده بالايي برخوردار باشد. او تاکيد مي کند اگر سطح سليقه مخاطب تنزل يافته، بايد مساحت نياز مخاطب را اندازه بگيريم. براي مثال ما 70 درصد محتوا را متناسب ذائقه او تهيه 
مي کنيم و 30 درصد را آن گونه که کارشناسان معتقدند انتخاب مي کنيم. درطول زمان و به تدريج که همچنان با مخاطب در تعامل هستيم؛ احساس مي کنيم ذائقه مخاطب به سمت آن 30 درصد هم ميل پيدا کرده و آن هم به مرور در سبد انتخابش جاي گرفته است. در چنين شرايطي است که مقدار ديگري به آن 
30 درصد اضافه مي کنيم و مي توانيم اين مساحت را گسترش دهيم. دست اندرکار رسانه بايد آن گونه که مخاطب مي خواهد رفتار کند تا در يک بازه زماني مشخص اين مساحت را بتواند تغيير دهد. اگرچه به دليل اهميتي که نهاد خانواده در جامعه ما دارد از رسانه هاي خانوادگي توقع مي رود که بيشتر به پژوهش و مخاطب سنجي بپردازند و در انتخاب سوژه و محتوا و چينش ظاهري مطلب حساس باشند اما مي توان گفت حداقل کمکي که اين مجلات به خانواده ايراني مي کنند اين است که آنها را به مطالعه ترغيب مي نمايند و از آنجا که زن خانواده نقطه کانوني خانواده است در اغلب موارد هدف اين گونه نشريات، زن خانواده است. البته اگر اين نشريات بتوانند خواننده خود را ترغيب کنند تا به مطالعه در سطوحي عميق تر بپردازد از کارکرد سرگرم کنندگي خود فراتر رفته و به 
دانش افزايي او نيز کمک کرده اند.